Tag Archives: محمود غزنوی

واکاوی کتاب «محمود غزنوی، سرآغاز واپس‌گرایی در ایران»

 «ارائه شده در ماهنامه‌ی فروهر»

نگارش: فرید شولیزاده

«محمود غزنوی، سرآغاز واپس‌گرایی در ایران» کتابی است به خامه‌ی «استاد دکتر غلام‌ رضا سلیم». در این کتاب دکتر سلیم به برسی پیامدها و ابعاد گوناگون به قدرت رسیدن غلامان ترک چون غزنویان، آل‌افراسیاب، سلجوقیان و… در نجد ایران می‌پردازد. کوشش نگارنده در نوشتار پیش رو بر آن بوده، که درون‌مایه‌ی این کتاب ارزشمند را به گونه‌ای چکیده در برابر دیدگان خوانندگان امرداد قرار دهد…

«دکارت» سخنی مشهور دارد تحت عنوان: «cogito ergo sum». در این یک جمله‌ی فیلسوف و اندیشمند بزرگ باخترزمین سخن‌های بسیاری نهفته است. چه انسانی به معنای واقعی زنده است که می‌اندیشد، و در مقیاسی بزرگتر ملتی زنده و پویاست که واحدهای انسانی درون آن می‌اندیشند. از این سخن دکارت می‌توان نتیجه گرفت که، نیستی و پایان زندگانی یک هازمان، نهفته در جهل و نادانی است. عامل ظهور و گسترش این جهل هم کسانی(:خواه دوست خواه دشمن) هستند که عنصر خرد و اندیشیدن را در میان آن هازمان تباه می‌سازند. کسانی که موجودیت و مشروعیت حظور نامشروع خویش را در جهل، بی‌خبری و بی‌هویتی آن هازمان جستجو می‌کنند. چونان ضحاک و مارهای دو کتفش که خرد و اندیشه را خوراک خویش می‌ساختند…

تازش ویران کننده اعراب با دستاویز قرار دادن باورهای دینی، آن نظام درخشان سیاسی، حکومتی  و دینی ایران را به زیر کشید اما نتوانست هنجارهای حاکم بر اجتماع ایرانی را متلاشی کند. چه انرژی اعراب بیشتر صرف غارت و چپاول داشته‌های منقول ایرانیان می‌شد. ایشان در آغاز تازش بواسطه‌ی آنکه مردمانی بدوی، بیابان‌گرد و تهی از هر داشته فرهنگی بودند، وقعی به باورهای معنوی و بار فرهنگی هازمان ایرانی نمی‌گذاشتند. اما به مرور زمان و با درگیر شدن در تار و پود زندگی هازمان ایرانی در مقابل این تمدن سرشته از فرهنگ و اندیشه زانو زدند چنان‌که از ابتدای ظهور عباسیان و سرنگونی نظام فاشیستی مولی و موالی امویان، حرکتی بزرگ در راه دوباره‌شناسی و هویت‌خواهی در میان ایرانیان آغاز شد و بینشوران و دینورزان ایرانی فرصتی یافتد که به جمع‌آوری داشته‌ها و نوشتارهای نیاکان ارجمندمان بپردازند. چه کوششها که در راه بیداری دوباره ایرانیان و رستاخیر فکری این سرزمین نشد…

اما افسوس، هرآنچه را که اعراب تازی نتوانستند با این سرزمین ورجاوند و مردمان خردمندش انجام دهند، ترکان زردپوست و بیابان‌گرد ماوراءالنهر به بدترین شکل ممکن آمدند و انجام دادند و ضمینه ساز چونان واپسگرائی فکری و فرهنگی در این سرزمین شدند که پیامدهای آن تا به امروز ادامه دارد.

از این مار خواران اهریمن چهرگان
ز دانایی و شرم بی بهرگان

از این زاغ ساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ

منشا تمام این انحتاط‌های فکری و نفوذ  افکار طاعون‌زا به ریشه‌های فرهنگی جامعه ایرانی را باید در قرن چهارم پس از حمله اعراب جستجو کرد، دورانی که زمانه به قدرت رسیدن دو حکومت آل‌افراسیاب و غزنوی در سرزمین‌های ایرانی است.

تردیدی نیست که غزنویان مردمانی غیر ایرانی بودند که اگر چه در مواردی چون نظامی‌گری موجب پیشرفت‌هایی شدند، ولی در مجموع با تعصبات خاص و شدت و حدتی که از لحاظ مذهبی داشتند و نیز با استبداد و خودکامگی‌هائی که به کار می‌بستند، در واقع موجبات انحطاط علمی و ادبی را در جامعه ایرانی فراهم آوردند، و از همه بدتر راه را برای نفوذ عنصر مهاجم جدیدی بنام مغول در حکومت و امارت گشودند و غلبه همین عنصر بود که در تضعیف ملت ایران موثر افتاد و از این پس مسائلی را در تاریخ اجتماعی و سیاسی و ادبی ایران بوجود آوردند که تا آن زمان سابقه نداشت، و به همین جهت در حدود قرن پنجم یا به زبان ساده‌تر از اواخر قرن چهارم تا اوائل قرن هفتم و حتی اوائل قرن دهم هجری را میتوان دوره غلبه عنصر ترک دانست. بر خلاف دو قرنی که در فاصله‌ی تسلط عرب تا این زمان وجود دارد که می‌توان آن روزگار را دوران روی کار آمدن عنصر ایرانی و بر افتادن عنصر عرب به حساب آوریم.

این غلبه‌ی عنصر ترک از زمانی آغاز می‌شود که غلامانی چون «البتکین» و جانشینان وی «سبکتکین» و «محمود» و «مسعود» غزنوی قدرت می‌گیرند. در همان آغاز حکومت غزنویان، آل‌افراسیاب با حمله به ماوراءالنهر و از میان برداشتن حکومت سراسر ایرانی سامانیان شعبه‌ای از حکومت ترکان را در آن دیار فراهم می‌آورند.

تاسیس این دو حکومت، یعنی آل‌افراسیاب و غزنوی در اواخر قرن چهارم از یک طرف مقدمه و مجوزی برای تشکیل انواع حکومت‌ها و سلطنت‌های ترک نژاد بعدی گردید و این سلسله‌ها که از غلامان ترک و یا از قبایل زردپوست بودند، در طول این دو قرن و نیم نواحی وسیعی از دره سند تا سواحل مدیترانه را مورد تاخت و تاز، و تاراج خود قرار دادند  و هم زمان با رواج تعصب و جلوگیری از آزادی‌های فکری عملا” از پیشرفت‌های علمی و تشویق جلوه‌های مختلف ذوقی جلوگیری کردند و در حقیقت آن جهش و جوششی که در راه هویت خواهی و بیداری ایرانیان از قرن سوم تا اوسط قرن چهارم در ایران بوجود آمده بود را با تحجر خویش به سکون و سکوت وادار کردند.

چنان‌که گفتیم تشکیل این حکومت‌ها راه را برای مهاجمه طولانی و موحش قوم مغول باز کرد، زیرا این حکومت‌ها نه تنها علاقه‌ای به حفظ و نگهداری آب و خاک ایران نداشتند ،بلکه با ظلم و جور و خشونت فوق العاده‌ای که معمول می‌داشتند، تنفر مردم را نیز فراهم می‌آوردند. به این ترتیب مردم هر نوع حجوم و حمله خارجی را برای نجات از دست ستم پیشگان گجسته به رغبت استقبال می‌کردند. امرا و سلاطین ترک این دوران با وجود جنگجوئی، غالبا” مردمانی بی‌رحم، شرابخوار و سفاک به شمار می‌آمدند و چون بیگانگانی بودند که به سرزمین ایران تسلط یافته کوشش داشتند مغلوبان را هر چه بیشتر تحت فشار قرار دهند و هر گونه تحمیلی را بر آنان روا دارند.

زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش

اینکه چه شد ترکان زردپوست در ایران نفوذ و پیشرفت کردند و با تعصب خاص و ظاهری مذهبی موجبات رکود روند علم و فلسفه را فراهم آوردند و پیشرفت‌های شایان ایرانیان  را که مربوط به جلوه‌های مختلف مادی و معنوی تمدن بود سد کنند مساله‌ای است  که باید با توجه و عمق بیشتری بدان نگریست. بطور خلاصه می‌توان اینگونه گفت: «چون دین  اسلام حد و مرزی نمی‌شناسد و به اصل تبار و نژاد وقعی نمی‌نهد لذا همه ملت‌های گوناگون وقتی اسلام آوردند می‌توانند با یک دیگر آمیزش کنند و در سرزمین‌های یک دیگر بدون هیچ مانع و تشریفاتی وارد شوند. از همین سبب بود هنگامی که ترکان زردپوست اسلام آوردند و قدرت سامانیان رو به ضعف نهاد راه برای نفوذ آنان به آسیای غربی و البته سرزمین ایران باز شد. به طوری که نیک می‌دانیم سلطان محمود غزنوی خود نیز  یکی از همین ترکان زردپوست چادرنشین بود.

سلطان محمود با باز کردن راه ترکان سلجوقی و تعصبات شدید مذهبی‌اش در بسیاری از شئون علمی و هنری موجب توقف شد به جرات می‌توان گفت که پایه‌های انحتاط علمی و فلسفی در جامعه بزرگ ایرانی از روزگار وی آغاز شده است».

شود بنده بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار

کشاکش میان عنصر ایرانی و غلامان ترک را به وضوح می‌توان در آثار نظم و نثر ادبی فارسی و عربی قرن چهارم به بعد دید، آنچه در بیشتر آثار مربوط بدان دوران مشاهده می‌شود قتل و آزار و سیطره جابرانه‌ای است که ره‌آورد به قدرت رسیدن این غلامان ترک است به طوری که کمتر موردی است که از ایشان سخنی به میان آید و ایشان را با دیوان، دیوپرستان و سحره و جادوان مقایسه نکرده باشد به ویژه «گشتاسب‌نامه دقیقی» و «شاهنامه فردوسی» که این نوع مطالب در آنها فراوان منعکس است. در کتب تاریخی نیز هرگاه مولفی یا مورخی غیر درباری سخن از غلبه غلامان ترک به میان آورده، آن را با تاثر و تاسف تلقی کرده است.

پر از درد دیدم دل پارسا
که اندر جهان دیو بود پادشاه

یکی از مهم‌ترین ره‌آوردهای شوم تسلط این غلامان ترک بر نجد ایران، بر افتادن خاندان‌های قدیم ایرانی چون صفاریان، فریغونیان، خوارزمشاهیان و امرای چغانی بود. غلامان قدرت یافته در دولت آل‌بویه آنها را به نهایت ضعف دچار ساختند و مستعد فنا و اضمحلال نمودند. هنگامی که ترکان غُُُز از خاندان سلجوقی بر اریکه قدرت نشستند دیگر نژاد ایرانی رمق و توانی نداشت و چون اسیری خسته خدمتگزار ایشان شد…

کتاب «محمود غزنوی، سرآغاز واپس‌گرایی در ایران» به خامه‌ی «استاد دکتر غلام‌ رضا سلیم» توسط نشر بلخ(وابسته به بنیاد نیشابور) در شمارگان دوهزار نسخه، در قطع وزیری با صحافی شمیز و در 211رویه چاپ و به بازار کتاب روانه شده است.

Leave a comment

Filed under کتابشناسی